سفر ما به دبی
سلام بچه ها امروز می خواهم برای شما تعریف کنم که من در دبیچه کار هایی کردم . پرواز ما ساعت 9 صبح بود . ما ساعت 5 صبح راه افتادیم من توی راه چرت می زدم . رسیریم فرودگاه . مدتی طول کشید تا سوار هواپیما شدیم . من در هواپیما همش ساعتم را نگاه می کردم . بعد برایمان صبحانه اوردند . من اب پرتقال روی لباسم ریختم . بعد از این که از فرودگاه امدیم . بیرون منتظر راننده ی هتل شدیم . من هم گرمم بود و هم خسته شده بودم و حسابی کلافه شده بودم . بعدراننده ی هتل امد دنبال ما . ما سوار ماشین شدیم و بعد راه افتادیم . خیابان های بین فرودکاه تا هتل زیبا بود . رسیدیم هتل . بعد از ١ ساعت استراحت به فروشگاه جلوی هتل رفتیم و برای برادرم پوریا لباس خریدیم . بعد هم شروع به گردش های روزانه کردیم مثل دبی مول ، عمارت مول ، پاساژ و ...
بعد از گردش هر شب به یک رستوران می رفتیم مثل KFC و MAKDONOLD و ...
من خیلی در دبی خرید کردمیک کیف مدرسه هم خریدم که وقتیرسیدیم تهران چرخش شکسته بودچون وقتی داشتیم می رفتیم فرودگاه در اسانسور هتل یکی پیشکاران گفت : چون این ساک شما هم بزرگ است و ههم سنگین است ممکن است در فرودگاه به مشکل بخورید . مامانم به من گفت :پرنیان یک سری از وسایلت بگذار در کیفت . من هم به سختی قبول کردم . وقتی راننده امد ساک در ماشین بگذارد من فکر می کردمکه متوجه نمی شود چه می گویممن می گفتم : نشکند ، مراقب باش ، اگر بشکند من می دانم با تو . بعد دیدم سرش را بالا کرد و گفت : OK OK . من تعجب کرده بودم و دهانم باز مانده بود. بعد سوار ماشین شدیم . به فرودگاه رفتیم و سوار هواپیما شدیم . من در هواپیما کریه کردم مادرم از من پرسید : چی شده ؟ من جواب ندادم . بعد منوی شام را برایمان اوردنند . بعد از نیم ساعت هم رسیدیم ایران .
چقدر سفر خوبی بود